نتایج جستجو برای عبارت :

"گیرهای مامانِ مهرنوش"

میون امواج عجیب و غریب دریای گیرهایی که مامان به من میده، اون موجی از
همه عجیب تره که وقتی پشت سر من میره داخل حمام برای انجام هرکاری، میگه:
وااااااااااااای مهرنوووووووش! باز که همه جا رو خیس کردی  خب مادر من! شما یه نفر نشون بده که وقتی میره حمام، حمام خیس نشه؛ منم قول میدم دیگه حمام خیس نکنم!
نشسته ام روی صندلی، دست هایم را به هم گره زده ام ...
هرچه فیلم جلوتر می‌رود حس می‌کنم قلبم  تند تر می‌زند، بعد یک هویی از یک جایی به بعد بغض می‌گیرتم، بعدِ بعدِ بعد تر آن جا که مامانِ  از تلوزیون صحنه ی کشته شدن پسرش را می‌بنید، بغضم می‌ترکد و اشک هایم سرازیر می‌شود..
فیلم تمام شده ولی هنوز توی فکر فائزه و شهاب داستان هستم...
روز 30 دیماه 1398 از راه رسید و این روز مصادف بود با تولد سه سالگی کیان و کیانا ( دوقولوها ) .
کیان و کیانا به همراه داداش کوچولو ( کیهان ) اومده بودن خونه باباجان و مامانی و شب رو خونه باباجان جشن تولد گرفتن . عمه ها و عمو ها هم بودن . مامانِ دوقولوها شب قبل با عمه اکرم هماهنگ کرده بود واسه کیک جشن تولد و کیک جشن تولد رو عمه اکرم درست کرده بود به همراه ژله های خوشمزه . البته خامه ها رو رفته از قنادی خریده ...
*
 
این هم کیک جشن تولد دوقولوها ... چقدر قشنگ شد
"غرغرانه"داشتم کلمات کلیدی توی وبلاگم رو نگاه می کردم، یهو نگاهم افتاد به "خنداننده شو"
یادم افتاد من همین ۸ مرداد امسال، این برنده خنداننده شو، یعنی "*** *****" رو تو فرودگاه مشهد دیدم. یعنی اولش ندیدمش! خیلی اتفاقی نشسته بودم روی صندلی‌‌ای که اون و پدر و مادرش روبروم نشسته بودند. بعد از چند دقیقه متوجهش شدم. البته هرچی فکر می‌کردم اسمش یادم نمی‌اومد. ولی خوب یادم بود که چقدر از پدرش توی استندآپ‌هاش گفته بود!!!
پدرش خیلی جدی بود... خیلی.... و یه خط
,    ,    متن آهنگ مسعود بختیاری گل ناز دارم,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مسعود بختیاری 320,    اهنگ لری گل ناز دارم مه شو تارم,    مسعود بختیاری gol-e naz,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مهرنوش مختاری,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مهدی در استیج,    دانلود اهنگ مسعود بختیاری دی بلال,    دانلود آهنگ گل ناز دارم موسی موسوی,    اهنگ معین گل ناز دارم مه شو تارم,   
مامان دیشب خواب خیلی بدی دیدم. خواب دیدم مامانِ آدرین میگه آدرین ایدز گرفته. انگار از مادرش به صورت ارثی گرفته بود. وای مامان انقدر گریه کردم. انقدر گریه کردم. مامان من با اینکه هنور بچه ام، ولی گریه کردن بخاطر عشق را می فهمم. مامان تو هیچوقت بخاطر عشق گریه کردی؟
 
 
آدرین: نام ‌کوچک پسر گربه ای در کارتون دختر کفشدوزکی است.
مامان، دیشب خواب خیلی بدی دیدم. خواب دیدم مامانِ آدرین میگه: آدرین ایدز گرفته. انگار از مادرش به صورت ارثی گرفته بود. وای مامان انقدر گریه کردم. انقدر گریه کردم. مامان، من با اینکه هنور بچه ام، ولی گریه کردن بخاطر عشق را می فهمم. مامان، تو هیچوقت بخاطر عشق گریه کردی؟
 
 
آدرین: نام ‌کوچک پسر گربه ای در کارتون دختر کفشدوزکی است.
مامان اومده دنبالم، علی رو بردیم مطب دکتر
بچه بغل، خواستم دکمه آسانسور رو با منتها الیه پشتیِ چادرم بزنم، مث بت من اومده جلو میگه تو دست نزن! بذار من با دستکش دکمه رو میزنم!
موقع باز کردن در آسانسور باز میگه صبرکن صبرکن من باز کنم!
رفتیم بالا، دستگیره ی در رو گرفته بازکرده، میگه مگه نگفتم تو دست به جایی نمال ؟!

بعد دقائق!
نشستیم تو اتاق انتظار، علی زده به غن غن، مامان میگه علی رو بده بغل من!
میگم مامان! اون دستکشای سفیدِ پارچه ایِ شما، خودش اصلِ
تمنای وجودم | مهرنوش
نام رمان: تمنای وجودم
نویسنده: مهرنوش
ژانر: عاشقانه 
خلاصه رمان تمنای وجودم :
مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین به سختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول به کار می شوند و…
دانلودpdfرمانعنوان: Tamanaye Vojoodam.pdfحجم: 2.97 مگابایت
با مامان امروز رفتیم مغازه موبایل فروشیِ،پسرِ دوست مامانم.بنده خدا علامت تعجب بودمامانم با مامانِ ایشون همیشه رفت و آمد دارن 
هر بار مامانم از خونشون میامد کلی پفک و چیپس و لواشک برام میاورد و می گفت اینا رو مجتبی برای تو داده. برا خودش خریده بود گفت اینا رو برای تو بیارم 
.البته آقا مجتبی هیچ وقت منو ندیده بود
امروز برای اولین بار منو دید.فکر کنم همیشه فکر میکرده من کوچولو هستم
دفعه بعد از چیپس و پفک و لواشک هم خبری نیست
+با اینکه باتری جدید
.روزمادر.
سال پیش من یه مامانِ تازه نفس بودم که اولین روزهای مادریم طی میشد.. دلخور از این که چرا همسر بعد زایمانم هدیه نداد بهم و دسته گل نیورد موقع دیدن من و دخترک.. یهویی شدن زایمان و فرصت نداشتن برای تهیه هدیه و توصیه دکتر به نیوردن گل (به خاطر عطرش برای نوزاد) رو بهونه میدونستم و نشونه ی توجه نکردن به من.
مقداریش بخاطر تغییرات روحی و روحیه حساس بعد زایمان بود و من واقعا دلخور بودم و گریه میکردم!
تا این که همسر یه انگشتر بسیار زیبا برام خرید و
در خانه ما قانون نانوشته ای وجود دارد که طبق آن، بعصی چیزها را فقط و فقط بابا باید بخرد و تا حالا اتفاق نیفتاده کس دیگری برای خریدشان به مغازه برود. هفته پیش که من باز هم حاصر نشده بودم مرخصی بگیرم و خانواده را در مسافرتشان همراهی کنم، یکی از این اقلامِ "فقط بابابخر" تمام شد و آن وقت من مبهوت مانده بودم که حالا که نمی توانم به بابا بگویم برایم بخرد چه کار کنم! کلی فسفر سوزاندم و در نهایت به شیرین زنگ زدم که تو فلان چیز را داری برایم بیاوری؟ برداش
پنج سالشه! شهریور ۹۳ عروسی مهرنوش و بابک (مامان و بابای مارال) بود که خاله م برامون از یزد اوردش
یه پیشی کوچولوی پشمالو و نباتی
داییم گفت ماده ست و ما اسمشو گذاشتیم «ملیحه»
کمی که گذشت فهمیدیم نره ولی اسمش چیزی نبود که بتونیم عوضش کنیم پس دیگه جای ملیحه خانوم، آقا ملیحه بود
من اون سال کنکور داده بودم و تا بهمن پیشش بودم
بعد رفتم دانشگاه و ملیحه موند تو خونه
دلم براش تنگ میشد 
علی ازش برام میگفت همیشه
علی هم که از دو سال پیش دیگه تو خونه نبود و م
خدای من تو چقدر بزرگی در وصفت چه بگویم؟ خدایا شکرت این روزها ب من یادآوری می کنی زندگی جریان داره خدایا شکرت که بهم یادآوری می کنی که حواست هست خدایااا تو چقدر بزرگی ک از ماده ی لزج و چندش آور قدرتمند ترین موجوداتت رو خلق می کنیمن چقدر خوشحالم برای بارداری فاطمه وبلاگ چقدر خوشحالم برای دندانپزشک کوچک و بی صبرانه منتظرم صدای قلب نی نیش رو بشنویم چقدر خوشحالم برای مامان شدن مهرنوش من دارم اشک می ریزم یاد دعای سی و هفتم نهج البلاغه میفتم که مضم
پاییز!
الف. جیم!
کژال!
غزل!
آتش!
مریم!
لبخند!
خودت باش!
هستی!
مهرنوش!
مخ سوخته!
یاقوت!
میترا!
طلوع!
هدهد!
مینا!
محدثه!
این حضور و غیاب چله نشینها بود! (از بس مسوول آموزش دانشگاه روی حضور و غیاب تاکید دارد عادتم شده است! ) و در این حضور و غیاب فقط جلوی اسم ۳_۴ نفر تیک حضور می خورد.
یک شرط مهم... خیلی مهم... خیلی خیلی مهم... اصلا یک شرط حیاتی چله گروهی اثربخش، مشارکت فعال است. وگرنه چه نیازی به گروهی کردن آن است؟! هر کس برای خودش چله بگیرد و تمام!
اگر دارید کاره
پاییز!
الف. جیم!
کژال!
غزل!
آتش!
مریم!
لبخند!
خودت باش!
هستی!
مهرنوش!
مخ سوخته!
یاقوت!
میترا!
طلوع!
هدهد!
مینا!
محدثه!
این حضور و غیاب چله نشینها بود! (از بس مسوول آموزش دانشگاه روی حضور و غیاب تاکید دارد عادتم شده است! ) و در این حضور و غیاب فقط جلوی اسم ۳_۴ نفر تیک حضور می خورد.
یک شرط مهم... خیلی مهم... خیلی خیلی مهم... اصلا یک شرط حیاتی چله گروهی اثربخش، مشارکت فعال است. وگرنه چه نیازی به گروهی کردن آن است؟! هر کس برای خودش چله بگیرد و تمام!
اگر دارید کاره
 
بدون شرح؛
 
 
راست میگه
مریم رو میگم
راست گفته
وقتی دنیای دَنی و دنیای دون، اشک های مرواریدگونه ی مریمِ من را از گونه ی سرخ فام و زیبایش سرازیر کرد، فقط و فقط قلبِ مادرش هست که می لرزد
 
البته به غیر از مامانِ دختردوستِ مریم یکی دیگه هم هست
که اگر آب در دلِ نازکِ مریم تکان بخورد؛ دلش می ترکد
اگر اشک مریم در آید؛ جان از بدن او بیرون خواهد آمد
یکی هست که دین و دنیا و شادی و غمش مریم است
 
ولی چرا خواهرِ عزیز تر از جانِ من، یادش به این یک نفر نبود؟؟
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
.
برای دانلود این اهنگ به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
ادامه مطلب
 
میدانین که من عاشق سینه چاک مامان ها  هستم ! بخصوص مامان های مهربون و البته مادربزرگان عزیز !
حالا چه مامان  خودم باشد چه مامان‌دوستان عزیزم و حتی مامان  عروس های خونه مون !
فرقی نمیکند مامان های خوب از هزار فرسنگی/ فرسخی دوست داشتنی و مهربان هستند !
آمدم بگویم از بین همه مامان های دوست داشتنی که دوست دارم حالش همه ایام خوب باشه و سالم و سرحال باشد !
مامان ۲۲ فوریه عزیز است که واقعا برام خیلی  عزیززز و دوست داشتنی است !
آمدم بگویم میشود برای د
صبح، حوالی ساعت 9، اتاقِ من
جثه‌ی 18 کیلو و 300 گرمی‌اش را بغل کرده‌ام و روبه‌روی کتاب‌خانه‌ام ایستاده‌ام و به سوال‌هایش پاسخ می‌دهم. نگاه‌ش به هم‌راهِ سوال‌هایش از ماکت نقره‌ای‌رنگ برج میلاد سر می‌خورد روی مجسمه‌ی سنگی سمت راستِ طبقه‌ی دوم.
+ این چی‌ه؟
-  این مجسمه‌س.
+ مجسمه چی‌ه؟
-  مجسمه، صورت کوچیک‌شد‌ه‌ی یه آدم‌ه که با سنگ یا چوب درست‌ش می‌کنن.  
+ آدم؟
-  آره. الآن این صورت یه آدم‌ه. می‌بینی؟ چشم و دماغ و دهن و گوش داره.
+ آه
 
راستش بین دوست داشتن یا نداشتنت موندم ! یه روزایی که چشم باز می کنم و شعله خوشرنگ و آبی بخاری رو میبینم و ناامیدانه و اخمالو تخت گرم و نرمم رو ترک میکنم و شروع میکنم لایه لایه لباس روی هم پوشیدن و چاقی عجیبی از وجودم به نمایش میذارم و بعد توی سوز سرد صبح میرم تا سر خیابون که یه تاکسی محض رضای خدا منو سوار کنه و بعد اگه به موقع برسم به مقصد  با دماغی قرمز پا به محل کارِ شبیه یخچالم میگذارم  اون موقع ها اصلا دوستت ندارم و این دوست نداشتن میاد
سلام!
میتونم بگم یکی از معضلاتی که امروزه خیلی از بانوان یا دخترای اطرافم باهاش مواجه هستن دل درد های زمان پریودی هستش!
که حالا میتونه دلایل مختلفی داشته باشه!
من خودم به شخصه برای هردوره حداقل 4 تاکپسول مفنامیک اسید مصرف میکردم که دراواخر چندان تاثیری نداشت!
حتی حدودا سه الی چهارماه پیش با مصرف 3 تا مفنامیک اسید،قرص هیوسین،دم کرده ی شوید و نبات و چای زنجیل و...
هنوز دل درد من بهتر نشده بود!
تا اینکه یه دوره تصمیم گرفتم به حرف مامان جونم(ماما
دخترکی در تاریکی اتاق سرش را توی زانوهایش فرو برده بود و گریه می‌کرد. دخترک دیگری از در وارد شد. هاله‌های نور از شکاف باز شده در روی موهای مشکی کوتاه دخترک گریان ریختند. دخترک کوچک عروسکش را دوست داشت، دلش می‌خواست خودش مامان عروسکش باشد. دستش را روی موهای مشکی دخترک گریان کشید و عروسک کچلِ چاق را کنار دخترک گذاشت و گفت: «برای تو »
17 سال بعد ...
دخترک مو مشکی به دخترک کوچک پیام داد: «آقای ایکس چند ماهی است زن و بچه‌اش را رها کرده و رفته. نزدیک ع
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

برای دانلود این اهنگ به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
ادامه مطلب
دلم میخواد همه ی فکرهای منفیِ توی سرم رو بریزم تو کیسه ی زباله، درش رو گره بزنم، بذارم بیرون پیش پوشکای تولیدیِ علی، تا حضرت آقا آخر شب ببره بذاره سرِ تیرِ برقِ دمِ در! ولی متاسفانه تهِ کیسه زباله سوراخه و همه ی فکر منفیا میریزه رو فرش! و باز بال درمیاره و برمیگرده تو مغز خودم!
دلم میخواد با پشه های پررویِ خونه رفیق بشم و بهشون به چشم هم خونه نگاه کنم... ولی وقتی انقدر رو دارن که میچسبن به قاشقم، دیگه جایی برای صلح نمیمونه!
دلم میخواد چشمامو که م
این بهار که بیاید آخرین بهاری است که می‌توانم در حیاط دانشگاه از دست گرده گل‌های جنگل غر بزنم. دیگر پائیزی در راه نیست که بدوبیراه گویان به هوای گرم خوزستان بروم سر کلاس و وقتی از پنجره به برگریزان جنگل دانشگاه نگاه می‌کنم بگویم یک چیزی درست نیست! 
دیگر قرار نیست آبان و آذر در محوطه کارگاهی زیر باران خیس شویم. دیگر قرار نیست فحش بدهیم به جد و آباد کسی که چارت درسی مهندسی پزشکی را تدوین می‌کند. دیگر امتحانی در پائیز نداریم. دیگر امتحانی در ز
دیشب با مهرنوش می‌خندیدیم که من حتی سر کلاس مجازی هم غیبت می‌کنم و حاضر نیستم با موبایل هم آنلاین بشم. خدا وکیلی با موبایل خیلی سخته! خیلی جالبه که دقیقا ساعت‌هایی که کلاس دارم، ساعت خوابم هم می‌چرخه و با اون سکشن هماهنگ میشه. من انقدر دانشگاه نرو بودم که سال سوم، وقتی کارگاه رباتیک شرکت کردم خیلی از هم‌ورودی‌ها فکر می‌کردن ترم یکم و وقتی می‌گفتم اتفاقا منم فلان درس رو با شما دارم همشون شاخ درمیاوردن که ما اصلا تا حالا تو رو توی دانشکده
سلام
تو دلم مونده بود که این چند روزه جشنِ عیدانه نرفتم!! دیشب طبق معمولِ چهارشنبه ها، هیات ِ دخترا بود ولی من از وسطاش کلاس داشتم. بی خیال کلاس شدم و رفتم هیات.
می دونستم " زی " هم قراره مولودی بخونه.
اولین بار عید غدیر چهار سال پیش بود که تو هیات خوند و کم کم راه افتاد.... هر چند یکی دو ساله بخاطر کنکورش و بعد هم دانشگاه از هیات دور افتاده و کم میره، اما الحمدلله به لطف حمایت های خاله محدثه همچنان حضور داره.
البته بخاطر جریان سرشلوغیِ این چند روز
از صبح هوا ابری بود. از اخبار هواشناسی شنیده بودم ممکنه بارون بگیره اما زیاد توجهی نداشتم و با خودم می‌گفتم "مثل اخبار قبلیشون!".هرچقدر ساعت می‌گذشت هوا تاریک تر و ابر ها سیاه تر و فشرده تر می‌شدن. سر کلاس جامعه تمام هوش و حواسم به پنجره و هوای بیرون بود که بارون گرفت! بعد استشمام بوی بارون و خوردن هوای خنک به صورتم دیگه نتونستم خویشتن داری کنم و مطلقا چیزی از درس نفهمیدم!بعد از جامعه رفتیم توی حیاط نشستیم و شروع کردیم به توطئه چینی بر علیه ما
امروز سومین روز از شروع امتحان هایم بود و من ششمین امتحانم را پشت سر گذاشتم. روحِ از هم گسسته ام را به زور کنارهم نگه داشته ام. فکر می‌کنم سالی یک الی دوبار روحم مثل آتشفشان می‌ترکد، فکرها، احساسات و اعتقاداتم . همه چیز به هم می‌ریزد. 
بعد من ذره ذره هر تکه از خودم را از این طرف و آن طرف جمع میکنم و دوباره یک میمِ ریکاوری شده از خودم می‌سازم که معمولا از قبلی بهتر است. یک ورژن کارآمد تر.
حالا احساس میکنم همه جهان خلقت دست به دست هم داده اند که ز
دانلود فیلم ایرانی پینوکیو عامو سردار و ریسِلی
دانلود فیلم پینوکیو عامو سردار و ریسِلی : فیلمی در ژانر کودک و نوجوان به کارگردانی سیدرضا صافی سینمایی پینوکیو عامو سردار و ریسِلی در بیست و پنجمین جشنواره بین المللی فیلم نوجوان برگزیده شد. این فیلم در این جشنواره برنده جوایز بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه و و بهترین دستاورد فنی و هنری شده است شما می توانید این فیلم سینمایی را از سایت پیشگام مووی دانلود و دریافت نمایید.
کارگردان : سیدرضا صاف
مامان همیشه پای ثابت انجمن های اولیا و مربیان تو مدرسه بود. زمانی که من دانش آموز بودم، علاوه بر انجمن، طرحِ دوستی با مدیر و معاون و معلم ها رو ریخته بود و خیلی روزها سر و کله ش تو مدرسه پیدا میشد. و همه ی بچه های مدرسه، حسرتِ مامانِ من رو میخوردن و دائما میگفتن که: "خوشبحالت." منتها دیدنِ مامانم علاوه بر خونه، تو مدرسه و با اون تعداد دفعات، چیزی نبود که من دوست داشته باشم. در واقع کاری هم از دستم برنمی اومد. پس سعی میکردم که باهاش کنار بیام.
حالا
ببین؟؟ ینی میشه واقعا ؟؟ ببین من اینقدر خوشحالم میترسم واقعا:/ ی جور احمقانه ای خوشحالم 
مثل ی پرنده ای که اولین باره داره پرواز میکنه 
من همچین پروازم نکردم اکچلی:))) ولی خووو این برا من زیاد بود-__- ولی واقعیته!! 
امروز بعد از کلاس صب برگشتیم خوابگا و ماکارونی اذین پزی خوردیم و دور هم گفتیم و خندیدیم
وقت حاضر شدن برخلاف همیشه دوس داشتم ارایش کنم:/ ارایش ملیحی هم کردیم و خلاصه:')))
یدونه کلاس بعد از ظهرمونم تشکیل نشد.. 
نیم ساعتی موندیم هوا خنک تر
این روزها بیش از هر زمان دیگه ای حس می کنم، حرف، نزدنش از زدنش، دلچسب تره
گاهی اوقات پر از واژه و تعریفم. پر از فریاد.. اما دلم نمیخواد حتی زبونم و برای ادای یک کلمه ی جزئی به زحمت بندازم
به خودم میگم این همه گفتی به کجا رسید؟ این همه بار غم و غصه ت و ریختی رو سر اعضای بی گناه بدنت.. آخرش چی شد؟
بذار دیگه از این به بعد یه نفس راحت بکشن
بعد یادم میاد اینجا هست
یادم میاد اومدم اینجا که هرچی بغض و ناله و فریاد دارم خالی کنم اینجا
اینجا خوبه
اینجا برای خ
یادتونه گفتم اسباب اثاثیه کاهنان معبد آمونو ری ری برام درست کرده؟ 
ایناهاش
همه اینا با زحمت و خون دل با استرس (میز اول، توی اثنی عشر معلما) سر زنگای حسابان و فیزیک درست شدنا، قدر بدونید. اون آلومینیاما رو من حلقه حلقه ش رو پیچیدما (بعد بگید من استعداد هنری ندارم).. ولی اون دسته هه که نشونه معبده رو ری ری تنها درست کرد :)
گذدنبنده روش عقیق گذاشتیما... اون چیز قرمزه :)
بتد تازه یه موقع بخوای واسه کسی نفرین خدای آمونو بفرستی باید اون گردنبنده رو بپوش
دانلود رمان قصه دلدادگی
 
داستان درباره دختریه که به دلایلی مجبور میشه به خونه خاله دامادشون بره و از قضا نوه خاله دامادشون هم برای کاری از خارج به ایران میاد.
در ادامه اتفاقاتی براشون میفته که خوندنش خالی از لطف نیست …
 
مقدمه:پشیمونم از این‌که روزگاری همه هوش و حواس من تو بودیاز این‌که در نگاهت ندیدم که اینه رفتنت به زودی.پشیمونم از این‌که بـ ـوسه‌هات رو گذاشتم پای احساس قشنگتاز این‌که عاشقونه دل سپردم به اون قلب همیشه سنگتپشیمونم از
 دانشگاه آزاد اسلامی واحد رامسر
 جمهوری اسلامی ایران وزارت آموزش وپرورش و سازمان علوم و تحقیقات 
               خانم دکتر شادی پاکزاد استاد یار مهندسی شهرسازی
3 آقای دکتر علی اکبر پاشا زانوسی استاد یار مهندسی مکانیک
4 آقای دکتر سید حمیدرضا پسندیده استاد یار مهندسی صنایع
5 خانم دکتر پانته آ پهلوانی استاد یار زبان
6 خانم دکتر آزاده پورکبیریان استاد یار مهندسی کامپیوتر
7 خانم دکتر حافظه پوردهقان استاد یار مهندسی معماری
8 آقای مهندس جواد پورش
وبلاگمو همیشه خیلی دوست داشتم.شاید گاهی ننوشتم اما میدونستم نمیتونم ازش دور بمونم.فضاشو دوست داشتم.خیلی وقتا بهم کمک کرده.خیلی جاهایی که روح و روانم بهم ریخته بود یکم نوشتم و آروم شدم.به خاطر همین شاید خیلی از پستایی که نوشتم برای آروم کردن ذهنم بوده.خیلی جاها کامنتا رو بستم چون دوست نداشتم قضاوت بشم.
شاید به همین خاطر باشه که منِ واقعی با چیزی که مینویسم متفاوته.اگه اومدم و گفتم مامانم حرصمو‌ دراورده و فلان حرفا رو بهش گفتم اینجور به نظر ر
داشتیم حاضر میشدیم بریم محضر که گفتم زنگ بزن آژانس بیاد.
گفت: نمیخوای روز آخری رو پیاده قدم بزنیم؟
گفتم لوس نشو. مسخره بازی هم در نیار.
قیافه ی مظلومانه ای به خودش گرفت و خودش رو لوس تر کرد. از اون لوس بازی هایی که دوست داشتم و وقتی که چیزی میخواست و من طفره میرفتم به خودش میگرفت و منم به روی خودم نمیآوردم و اون بیشتر لوس میشد و منم تو دلم عشق میکردم.
گفتم ببین ادا در نیار این دَم‌هایی آخری. بذار بریم خطبه رو بخونه و تمام.
لب و لوچه ش رو کج و معوج ک
دانلود سریال ستایش فصل 3 (سوم ) با حجم کم و کیفیت 1080p , 720p
دانلود سریال ایرانی ستایش فصل سوم با لینک مستقیم و رایگان
« تماشای آنلاین سریال ستایش فصل سوم »
 
خلاصه فصل سوم ستایش :
فصل سوم ستایش ادامه ی دو فصل قبل است و اتفاقاتی که برای او و فرزندانش رخ میدهد و در این فصل اینطور اتفاقا میفتد که دعوایی که بین او و پدرشوهرش بوده است از بین میرود و دیگر هیچ مانعی بین آنها نیست و همه چیز درست میشود..
بازیگران سریال ستایش فصل 3 :
داریوش ارجمند، مهدی سلوکی،
 
بیوگرافی دکتر امیرحسین اسدی
 
 
امیرحسین اسدی متولد شهریور 1357 در کاشان، استاد دانشگاه است
 
فارغ التحصیل فوق لیسانس رشته علوم سیاسی و دانشجوی رشته دکترا می باشد، تخصص اش شتاب دهی به استارت آپ ها و مشاوره کسب و کار است
 
اولین درآمد با انشاء
 
اولین بار در مقطع راهنمایی با نوشتن انشاء برای خواهرش و گرفتن دو هزار تومان لذت کسب درآمد را تجربه کرد، که می گوید مزه اون پول هنوز زیر زبونم هست
 
 
از دانشگاه تا تدریس
 
بعد از گرفتن لیسانس شروع به تد
دانلود رایگان سریال تلویزیونی ستایش فصل سوم با کیفیت عالی 720p HDTV
سریال ایرانی ستایش فصل سوم به کارگردانی سعید سلطانی
قسمت اول ستایش 3 اضافه شد

کارگردان: سعید سلطانی | ژانر: اجتماعی، درام، خانوادگی | تولید: 1397 | تاریخ انتشار: 1398
تعداد قسمت ها: 30 اپیزود | مدت زمان هر قسمت: 45 دقیقه | کیفیت: 720p
حجم: 300 مگابایت + 150 مگابایت | تهیه کننده: آرمان زرین کوب
خلاصه داستان:پس از آنکه محمد پسر طاهر فردوس، (با بازی مهدی سلوکی) با پدربزرگش آشنا میشود، کم کم علاقه خاص
دانلود فیلم سینمایی پینوکیو عامو سردار و ریسلی با کیفیت 1080p Full HD
فیلم ایرانی پینوکیو عامو سردار و ریسلی به کارگردانی رضا صافی

کارگردان: رضا صافی | ژانر: فانتزی، خانوادگی | سال تولید: 1394 | تاریخ انتشار: تابستان 1398
مدت زمان: 80 دقیقه | نوع: سینمایی | مخاطب: خانواده | کیفیت ویدئو: WEB-DL
حجم: متفاوت با هر کیفیت | محصول ایران | تهیه کننده: ناصر عنصری
خلاصه داستان:همایون پسر نوجوان دلواری، به عشق تصاحب جایزه برتر خاطره نویسی، عزم خود را برای تحقیق پیرامون ش
‍♂Jaemin (جه‌مین)
 
• اسم استیج: 
جه‌مین
Jaemin (재민)
 
• اسم اصلی: 
نا جه‌مین
Na Jae Min (나재민)
 
• موقعیت: 
 رپر اصلی، دنسر
 
• تولد:
 13 آگوست 2000
23 مرداد 1379
 
• محل تولد:
سئول، کره جنوبی
 
• قد: 181cm
 
•گروه خونی: AB
 
•یونیت ها: 
NCT Dream
• فکت ها::
 
- اون درواقع در جُنجو به دنیا اومده ولی مستقیم اومده سئول.
- اسم مستعارش " نانا " هست که از فامیلیش "نا" گرفته میشه‌.
- جه‌مین هیچ خواهر و برداری نداره.
- یه خواهر میخواسته.
- تحصیلات:
School of Performing Arts 
- وقتی داشته کارا
یا الله
 
 
بریم سراغ معرفی این کتاب ها!
 
 
1: شب هفتمین بدر
 
 
رفته بودیم کتابخونه برای کارهای پایان نامه خواهرم، قرار شد منم یه کتابی اگه توجهم و جلب کرد برم سالن مطالعه شروع کنم به خوندنش
رفتم بین کتابها. سه تا کتاب برداشتم. یکی که همین بود. دومی "اما" جین آستین بود. سومی رو یادم نیست اسمشو.
خلاصه این کتاب، به کتاب های تخیلی میخورد.تصمیم داشتم که 30 الی 50 صفحه بخونم و اگه کتابش نتونست از خودش دفاع کنه تو این تعداد صفحه، بذارمش کنار... 20درصد حدس م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها